عقل حسی و فرهنگ تکفیری برنامههای تأسیس و فصلالخطاب آن
منشأ باورهای نادرست جریانهای تکفیری، قرآن و سنت نیست. بلکه باورهای نادرست جریانهای تکفیری معلول روش نادرست آنان در مراجعه به قرآن و سنت است. این مطلب در طی این مقاله تبیین خواهد شد.
نویسنده: عبدالحسین عبدالرضا العمری (1)
چکیده
منشأ باورهای نادرست جریانهای تکفیری، قرآن و سنت نیست. بلکه باورهای نادرست جریانهای تکفیری معلول روش نادرست آنان در مراجعه به قرآن و سنت است. این مطلب در طی این مقاله تبیین خواهد شد.مقدمه
راهکارها و برنامههای تأسیس فرهنگ تکفیری برگرفته از حسیّت و ایستادن در برابر قرآن به وسیله فرهنگ تفسیر برأی نص قرآنی میباشد، این فرهنگ مبتنی بر الغای فرهنگ و برنامهی طرف مقابل که از آن پدید آمده، با استفاده از دیدگاه جدیدی که بر مبنای فهم جاهلیت از نص قرآن است، میباشد، باعث میشود قرآن بین فکر عقبافتاده و رجعی اسیر باشد که با مفاهیم قرآن همخوانی ندارد، با علم به این که فهم حقیقی به این معناست که انسان آنچه را طبیعتاً میفهمد، درک میکند.قرآن و قرینهی موجود متصل به منظومه کتاب نازل شدهی توحیدی است. در حقیقت اصلاح اسلامی برداشت سیاقی و فردی را رد میکند، به این سبب که برداشت سلیقهای و فردی نص قرآن را در زمان و مکان مشخصی محدود میکند، و راه را برای به وجود آمدن فرهنگهای تکفیری که در ضمن نطاق عقل حسی محدود است، باز میکند، و در نتیجه دیدگاه سیاسی نیز هرگونه تعقل تاریخی یا اشکال عقلی بر محتویات و مضامین متداول را رد میکند، که اصلاحات اسلامی نیز از خلال برنامههایش درباره اختلالات اجتماعی و سیاسی به آن اقرار دارد و امت را دعوت به توجه، به فحوای خطاب مؤسس میکند، که به دور از بیانات موجود در مقالات کلامی، مذهبی، گروهی و قومی مرتبط با اوضاع و تأویل سیاسی است.
پس اشکال در اعتقاد گروههای تکفیری در حقیقت نص قرآن نیست، بلکه در استفادههای تاریخی نص و بدعتهای پدیدآمده بموازات و ضد آن است که جریان تکفیری را مبنای بر عقل حسی بوجود میآورد.
عقل حسی
عقل در دستور فرهنگ عقلایی که بیشتر محققان به آن عمل میکنند نقش مهمی در کشف معانی قرآنی دارد، و فهم نص هم به عقل واگذار شده است. هدف از فکر عقلایی در قرآن، فهم متقضیات نص قرآن و تعامل با آن برای هدایت به صحیحترین راه میباشد و این همان عقل سلیم است که توان رسیدن به حقیقت را دارد و در محدودهی بحث ما میباشد.منظور از عقل حسی در این جا عقلی است که بر حاشیه و مرز فهم توقف کرده و دور از حقیقت اشیاء میباشد و چیزی جز سراب نمیبیند و انسانها را تشنه نگه میدارد.
در نتیجه عقل حسی به خود اجازه نتیجهگیری در اموری که جزء علوم غیبی است، میدهد و بدون فکر و مقدمه، اهدافش را برای رسیدن به فهمی ساده در تفسیر و تحلیل؛ عملی میکند. بدین معنا که خود را حاکم بر روی زمین میداند، که باعث میشود در تمامی عقول و نظامها دخالت کند و سلطهی ظالمانهاش را در همه چیز توسعه دهد.
تشکیل زیرساخت معرفتی آن گونه که برخی انسانهای ساده میپندارند، آسان نیست؛ به این سبب که سبک معرفتی، یعنی ساخت انسان کامل که فکر میکند و رخدادهای اطرافش بصورت ملکهای صورت پیدا کند، انسانی که صحیح و سالم و بدون مشکل باشد، تا مبتلا به اشکالات عقلی و هوشیاری نشود و این بدین معنی است که منطق اجرائی طبیعی که نیاز به فکر نزدیک و فعال دارد مورد سادهای نیست و موارد مختلف موجود بر حسب اصلاحات و برداشتهای اسلامی مبتنی بر فهم فردی است و نه بر فهم محدود بر نص متداول که برحسب اهداف مغرضانه برای حاملان اهداف فرهنگی ابتدایی و خالی از علم که بنابر پیشرفتهای زمانی و مکانی بنابر نص قرآنی دست نخورده، مانده است.
جریان اصلاح اسلامی تمام تلاشش را برای نجات نصوص پیچیده و نامتجانس فکری و نظری انجام میدهد، تا از تفاوتهای متداول و تاریخی بین مردم بکاهد، این عمل به اتمام نمیرسد، مگر این که نظریات و اساس فکری بدوی نابود شود و نه زندگی و افکار بدوی فردی.
برنامههای پایهگذاری تفکر تکفیری از قدرت سلاطین نشأت گرفته از این تفکر، خلافت به اصطلاح «اسلامی» اموی و عباسی به عنوان تکیهگاه و مصدری برای فعالیتهای لغو و بدون فکر و تدبر خود از حیث عدم تطابق با قرآن و سنت استفاده کردند، به این دلیل که عادات و نظریات بدوی و قدیمی با اعتقادات اصلی قرآنی و با محسوسات مبنی بر نظریه فکری و بصری رقابت میکند. و به همین خاطر تاریخ اسلامی نیاز به بازبینی اساسی برای رسیدن به فضای نقد سازنده و حرکات مثبت در تعامل با مفردات دینی عقایدی دارد، البته بدون تصرف در مقدسات اسلامی قرآن و سنت نبوی به اتفاق همهی مسلمانان. مقدس کردن افراد مشکلی حقیقی است که متفکران اسلامی از آن رنج میبرند، زمانی که به مسئله بسیار مهم تعامل سلطه دوران حکومت اسلامی با دین و فروعش اشاره میکنیم، کسانی که بر جان مسلمانان در دولتهای اموی و عباسی مسلط بودند، فرهنگی ناهمگون با دین حقیقی به وجود آوردند، دین جدیدی پدید آوردند تا پوشش غیر از دین حقیقی داشته باشند.
مراحل اولیه تأسیس
شاید اولین جرقههای نشأت فکر تکفیری بر دست خوارج و در ایام خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) بود، ولی حضرت علی (علیه السلام) در مورد آنها فرمودند: بعد از من با خوارج جنگ نکنید، زیرا کسی که طلب حق میکند و به خطا میرود؛ مانند کسی نیست که طلب باطل میکند و به آن میرسد.ولی این از مسئولیت و گناه آنان در تأسیس و توسعه فکر تکفیر و تفسیر قرآن به رأی، کم نمیکند، این که خوارج را تنها مسئول تأسیس فکر تکفیری بدانیم، نوعی اغماز تاریخی است، به علاوه این که نقش گروههای دیگر که در تأسیس این جریان شرکت داشتند، کمرنگ میکند. و حال آن که گروههای دیگری نیز در صدر اسلام در گسترش این تفکر نقش داشتند.
محقق منصف مسئولیت شرعی و اخلاقی دارد تا صحابه اوایل را بسنجد، زیرا که آنان نسل اول اسلام و الگوی بسیاری از مسلمانان به حساب میآیند و این پژوهش درباره صحابه باعث میشود صحابی حقیقی را از غیرحقیقی تمییز دهیم، که مقصود ما از حقیقی مصداق آیه کریمه (سوره توبه، آیه 100) «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» و مؤمنانی که با پیامبر بیعت کردند و در قرآن به آنها اشاره شده است: (سوره فتح: آیه 18) «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا»
این تحقیق باعث طبقهبندی صحابه میشود، پس تمام مهاجرین و انصار مشخص میشوند و خارج از این گروهها، هرچند در زمان پیامبر میزیستند، صحابه به حساب نمیآیند و جلوی هرگونه تحریف گرفته میشود و از جانب دیگر نقش عقل در نص قرآنی و فهمیدن نص الهی مشخص میشود.
تناسب بین روش قرآنی و روش عقل در تشخیص و شناخت صحابه، یک اتحاد با دقت بسیار بالا در تشخیص و مرزبندی در تکفیر هدفمند و عقلی درست میکند، خداوند متعال به همین دلیل انسان را با قدرت عقل از خلال اوامر و نواهی برحسب منفعت و ضرر به اختیار خود گذاشت، تا از قدرت عقل استفاده کند، و قرآن در موارد بسیاری اصحاب عقول را مخاطب قرار میدهد. کلمه «اولی الألباب» 15 مرتبه در قرآن ذکر شده، هرچند کلمه عقل در قرآن نیامده است لکن چیزی از ارزش عقل و منزلت آن در اسلام کم نمیکند، چون با این که ذکر نشده ولی کلمات (تعقلون، یعقلون، یعقل و نعقل و ...) حدود پنجاه مرتبه آمده است که نشان از اهمیت تعقل دارد.
هنگامی که مذاهبی تأسیس شدند که عقل را تبدیل به یک سنگ ساکن کرد و باب اجتهاد را بست، نهایت اهانت به عقل روا داشته شد، چون ایستادن در مقابل اجتهاد، اهانت به حقوق عقل است و با حقیقت شریعت اسلامی مغایرت دارد، زیرا شریعت مبنی بر خیر مشترک مصلحت مردم است که به پیشرفت و آسایش ختم میشود.
در نتیجه انسداد اجتهاد، مجبور شدند به فقه عقبافتاده و متأخر از زمان خودش شدند، که به این سبب اندیشه و فکر سلف صالح و الگو قراردادن آنان در فکر و فقه و احکام شرعیه، بوجود آمد و سپس در اثر تفریط اتباع سلف، فتاوا بدون تدبر و تفسیر صحیح و بر هر کس و هر چیز صادر میشد.
نقش حکومتها در تأسیس
یکی از طرفهایی که در تأسیس جریان تکفیری سهیم بود، حکومت اموی، میباشد که فکر جبری را تأسیس کرد، چون اندیشه تکفیری مبنی بر این بود که تمام اعمالی که انسان انجام میدهد، بر اساس جبر است و این جا شروع فکر تکفیری حقیقی نهفته است، و پیدایش مذاهب اسلامی زمینه فکر جریان تکفیری را مهیا کرد، به طوری که این مذاهب در برخی موارد، احادیث نبوی تحریف شده و بدون سند را به عنوان منبع و اساس فکری فتاوای خود قرار دادند و حتی از خلال افکار ساده دوباره این احادیث و بدون تفکر و تدبر جریانهای دیگری پدید آمدند. این مذاهب از طریق روایات ضعیف و افراد غیرموثق در امر روایت و حتی از ضعیفترین فرد در مذهب، روایت میکردند، نه به سبب ثقه بودن، بلکه به دلیل این که در نزد مذهب دیگر غیرمقبول است و برعکس، که باعث میشد در مقابل روات ثقه، موضع مخالف بگیرند، فقط به این دلیل که در نزد مذهب دیگری غیرمقبول هستند و این ابتدای تأسیس تکفیر و پایهگذاری آن است که باعث رشد این فکر شد.مورخان ذکر کردهاند که اولین فردی که ارجاء را در بین مردم عملی کرد، غیلان دمشقی القدری متوفی در سال 105 هجری بود، پس از او جهم بن صفوان متوفی در سال 128 هجری راه او را ادامه داد و ارجاء از طریق جهم بن صفوان ظاهر شد و مشهور شد که بدعت ارجاء قائل به این است که گناهان به ایمان ضرر نمیزند و این که اگر مؤمن ایمان قلبی داشته باشد، معاصی در او تأثیری ندارد و این نقیض عقیده خوارج که گناه کردن را نشانه کفر میدانستند، بود.
نشأت بدعت تکفیر و بدعت إرجاء بدون دلیل بود و بدعت ارجاء امر غریبی بود که دور از اسلام و مسلمانان بود و بانیان فکریاش جاهلان بودند، ابن عبدالله بن وهب الراسی که او را از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میشمارند و ابن غیلان دمشقی قدری و جهم بن صفوان که آنها را از فقهای امت میدانند، در حالی که دین اسلام را وارد چالشهای فکری عمیق میکردند که باعث به هم ریختن فکر و سپس سلوکی آن میشد.
این تفکر در آغوش حکومت اموی پا گرفت و امویان از آن حمایت کرده و پرورش دادند و این بدین معناست که امویان این تفکر را برای رسمیت بخشیدن وجود خود، پرورش دادند، چون این تفکر نقشی اساسی در حکومت و بقای آنان داشت، به ویژه در زمانی که شورشها در اواخر حکومت اموی زیاد شده بود، که باعث شد حکومت به دست عباسیان بیافتد.
خط مشی سیاسی حکومتهای اموی و عباسی که مدت زمان طولانی بر بلاد اسلامی حکومت کردند، آن هم با یک پوشش به غایت اسلامی که به غرض غلبه بر دشمنانشان بود، نمیتوان از آن چشمپوشی کرد و به ویژه تحرکات و قیامهای عقایدی که مهمترین آنها قیام شیعیان بود که بر اساس ولای به اهل بیت و به هدف گرفتن انتقام از حقوق گرفته شدهی آنان بود و مبداء تکفیر چیزی بود که عباسیها از ابتدای قیامشان علیه امویان برای رسیدن به حکومت انجام دادند و به هدفشان رسیدند.
خاکستر خطاب تکفیری
خطاب تکفیری در ابعاد پدیدارشناسی این گونه متمثل میشود که در قدرتهای فکری آن جدایی انسان و جسد امکانپذیر نیست، به این اعتبار که جسد به انسان وجود میدهد و بدون جسد، انسان، وجودی نخواهد داشت و از این جا فهمیده میشود که منطوق خطاب تکفیری در اهتمام غرایزی به لذایذ جسدی محدود میشود که از خلال فتاوا به یک عمل مقدس تبدیل میشود.آنچه از خلال خطاب تکفیری حاصل شد این است که به یک خطاب خاکستری بیروح با اتجاه شهوانی تبدیل شده و این اتجاه غریزهای و شهوانی با اولین تطبیق فعلی آن، که امروزه به نام، جهاد نکاح، شروع شده است.
همچنین روشن میشود که فقها برای تکفیریان مراتبی قائل هستند که این مراتب را از طریق احادیث دروغین بدست آوردهاند، حتی این که پادشاه سعودی، عبدالله بن عبدالعزیز، دستور اعاده نظر و بازنویسی احادیث تلفیقی از طریق پاکسازی از آنچه حکومتها درست کردهاند، داد.
این دستور را در کنفرانسی در رابطه با تکفیر در عربستان داد و نوشته بود: شریعت خداوند از تساهل در امر دیگران که به حد تفسیق که کمتر از تکفیر است، هشدار داده بود، حتی این که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داریم که فرموده هرکس به برادر دینی خود بگوید: ای کافر! یکی از آن دو کافر هستند و این حکم شرعی بسیار خطرناک است و باید آن تجدیدنظر شود؛ اگر سب فرد مسلمان فسق به حساب آید، چه طور میتوان او را تکفیر کرد؟ این امر دلالت به مقدار خطر گروههای تکفیری دربارهی دست بردن بر احادیث و مضامین آن است و این که ایا موافق شریعت است یا خیر؟ و این سخن هم چنین خبری از حقیقت جریانهای تکفیری میدهد، ولی موضع سیاسی باید ملایم با این چشمانداز بارز و مهم از سوی بالاترین فرد در سلطهی عربستان سعودی باشد، تا مصداقیت درباره اطروحهی خطابات خاکستری که از دین اسلامی، گرفته میشود، روشن گردد.
پینوشتها:
1. عضو مرکز تحقیقات دانشگاه بغداد و استاد دانشگاه بصره- عراق
منبع مقاله :گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}